۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

نوروز در گوگل

لوگوی نوروزی گوگل  


نوروز بر ایرانی و ایرانی و همه فهلیانیان همایون باد



پا به پای روز ها  دویدیم تا وقتی به  پشت دیوار زمستان  در  اسفند رسیدم با تلاش خویش  نفس گرم بهار را در سفره هفت سین بنگریم و بگوییم
سال نو همایون باد

بهاران خجسته باد



باد بهاری شد وزان
آب از کهستان شد روان
نعره زنان بر آسمان
ابر بهاران آمده
از فر فروردین نگر
هر جا که می­افتد نظر
در دشت و صحرا سر به سر
گل­های خندان آمده
هر جا به هر سو بنگری
زیبنده چون کبک دری

با ناز و با افسونگری
آهو خرامان آمده
ای ساقی مه پیکرم
با جام می بنشین برم
کز عهد شاه جمشید جم
جشن بزرگان آمده
ساقی بده جامی ز می
مطرب نوا آواز نی
جشنی خوش از دوران کی
در شان شاهان آمده
در کوه و در دشت و دمن
هر جا گلست و یاسمن
نوروز نو ز عهد کهن
با فر یزدان آمده
در باغ و راغ و دره­ها
بر سبزه­ها و لاله­ها
بنگر کز از الطاف خدا
باران فراوان آمده
از هر کران تا هر کران
در گوشه­های آسمان
مرغان عاشق پرکشان
مست و غزلخوان آمده
هر نو گلی خنده به لب
هر بلبلی در تاب و تب
عالم به شادی روز و شب
غم­ها به پایان آمده


۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

گپ عشق

((با چنان عشقي زندگي كن كه حتي اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادي... خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند))

داستانی زیبا از پائلو کوییلو




يكي بود يكي نبود مردي بود كه زندگي اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود .وقتي مرد همه مي گفتند به بهشت رفته است .آدم مهرباني مثل او حتما به بهشت مي رفت.

در آن زمان بهشت هنوز به مرحله ي كيفيت فرا گير نرسيده بود.استقبال از او با تشريفات مناسب انجام نشد.دختري كه بايد او را راه مي داد نگاه سريعي به ليست انداخت و وقتي نام او را نيافت او را به دوزخ فرستاد.

در دوزخ هيچ كس از آدم دعوت نامه يا كارت شناسايي نمي خواهد هر كس به آنجا برسد مي تواند وارد شود .مرد وارد شد و آنجا ماند.

چند روز بعد ابليس با خشم به دروازه بهشت رفت و يقه ي پطرس قديس را گرفت:

اين كار شما تروريسم خالص است!

پطرس كه نمي دانست ماجرا از چه قرار است پرسيد چه شده؟ابليس كه از خشم قرمز شده بود گفت:آن مرد را به دوزخ فرستاده ايد و آمده و كار و زندگي ما را به هم زده.

از وقتي كه رسيده نشسته و به حرفهاي ديگران گوش مي دهد...در چشم هايشان نگاه مي كند...به درد و دلشان مي رسد.حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو مي كنند...هم را در آغوش مي كشند و مي بوسند.دوزخ جاي اين كارها نيست!! لطفا اين مرد را پس بگيريد!!

وقتي رامش قصه اش را تمام كرد با مهرباني به من نگريست و گفت:



((با چنان عشقي زندگي كن كه حتي اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادي... خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند))





۱۳۸۸ اسفند ۱۹, چهارشنبه

مواظب باشيد وقتي عاشق موجودي مي شويد عشق چشم هايتان را کور نکند.

آهو خيلي خوشگل بود. يک روز يک پري سراغش اومد و بهش گفت: آهو جون!دوست داري شوهرت چه جور موجودي باشه؟


آهو گفت: يه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش.

پري آرزوي آهو رو برآورده کرد و آهو با يک الاغ ازدواج کرد.

شش ماه بعد آهو و الاغ براي طلاق سراغ حاکم جنگل رفتند.

حاکم پرسيد: علت طلاق؟

آهو گفت: توافق اخلاقي نداريم, اين خيلي خره.

حاکم پرسيد: ديگه چي؟

آهو گفت: شوخي سرش نميشه, تا براش عشوه ميام جفتک مي اندازه.

حاکم پرسيد: ديگه چي؟

آهو گفت: آبروم پيش همه رفته, همه ميگن شوهرم حماله.

حاکم پرسيد: ديگه چي؟

آهو گفت: مشکل مسکن دارم, خونه ام عين طويله است.

حاکم پرسيد: ديگه چي؟

آهو گفت: اعصابم را خورد کرده, هر چي ازش مي پرسم مثل خر بهم نگاه مي کنه.

حاکم پرسيد: ديگه چي؟

آهو گفت: تا بهش يه چيز مي گم صداش رو بلند مي کنه و عرعر مي کنه.

حاکم پرسيد:ديگه چي؟

آهو گفت: از من خوشش نمي آد, همه اش ميگه لاغر مردني, تو مثل مانکن ها مي موني.

حاکم رو به الاغ کرد و گفت: آيا همسرت راست ميگه؟

الاغ گفت: آره.

حاکم گفت: چرا اين کارها رو مي کني ؟

الاغ گفت: واسه اينکه من خرم.

حاکم فکري کرد و گفت: خب خره ديگه چي کارش ميشه کرد.

نتيجه گيري اخلاقي: در انتخاب همسر دقت کنيد.

نتيجه گيري عاشقانه: مواظب باشيد وقتي عاشق موجودي مي شويد عشق چشم هايتان را کور نکند.