۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

پيشكش به آنهايي كه مي دانند و نمي دانند دوستشان دارم











 
                                   پیش کش همه ی شیفته گان راه اهورای پاک

                       در آغاز هيچ نبود و کلمه بود و کلمه نزد خدا بود.

     من اما از تمام کلمه های دنيا تنها يک کلمه را برگزيده ام و
    همه جمله هايم را با همان يک کلمه می سازم
با همان يک کلمه حرف می زنم،شعر می گويم و می نويسم
و من با همان يک کلمه است که می بينم و راه می روم و نفس می کشم.با همان يک
کلمه عشق می ورزم و زندگی می کنم
آن يک کلمه خوراک روان(روح) من است،بی او گرسنه خواهم ماند.خانه من است،
بی او آواره خواهم شد
بی او بی کس می شوم،غريب و تنها.اين کلمه همه دارايی من است
و اگر روزی شيطان آن را از من بدزدد
آن قدر فقير می شوم که خواهم مُرد
من با همين کلمه با درخت ها حرف می زنم.آنها منظورم را می فهمند
و برگهايشان را برای من تکان می دهند
اين کلمه را به گنجشک ها که می گويم،در آسمان حياطمان جشن می گيرند
و با هم ترانه می خوانند
به نسيم می گويم،آن قدر ذوق می کند که شهر به شهر می چرخد و ميگردد
و می رقصد
به ابر ها که می گويم،چنان خوشحال می شوند که يک عالم نقل و نبات
برف و باران روی سرم می پاشند
اين کلمه،اين کلمه عزيز و دوست داشتنی
حرف رمز من با همه چيز است


اما ... وقتی به آدم ها می گويم
بگذريم ،
دلم گرفته،من زبان شما را بلد نيستم.من توی اين شهر غريبم.
کسی منظورم را نمی فهمد
کسی جوابم را نمی دهد
اما تو فرق می کنی.تو از جنس آفتاب و درخت و پرنده هایی.
تو آن کلمه را بلدی و سالهاست که آن را گوشه قلبت نگه داشته ای
پس من آن رمز را به تو خواهم گفت
آن کلمه کوچک انديشه نيك است

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر